- معلوم گردیدن
- معلوم شدن: معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است
معنی معلوم گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مسلوک داشتن: ... بحسن حراست و سیاست اومسلوک ومامون گشته
معلوم کردن: ما را معلوم گردان تا آنچه رای شماست ما بر آن برویم
معیوب شدن: (مشک شباب بکافور شیب محجوب شد و موی قیری به بیاض پیری معیوب گشت) (مقامات حمیدی. چا. شمیم. 49)
معنون شدن} یمین الدوله محمود بن سبکتگین پادشاهی بود که جراید جهانداری به مکارم و مفاخراو معنون گشت) (لباب الالباب)
معمور شدن: (واراضی آن نواحی از میامن آن خیر جاری معمور و مسکون گردد) (ظفر نامه یزدی. چا. امیر کبیر 387: 2)
مغلوب شدن: (... ممکن است گفته شود که بالاخره مغلوب گشت ) (ایران باستان. ج. 1946: 2)
لسیدن خرمنج گشتن
تاشت گشتن تاشتیدن سپرده گردیدن مسلم شدن: ملکشاه... و ملک و لشکر و رعیت او را مسلم گشت برای صایب... نظام الملک