جدول جو
جدول جو

معنی معلوم گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

معلوم گردیدن(شَ رُ زَ دَ)
آشکار شدن. واضح شدن. دانسته شدن:
فردا معلوم تو گردد که کیست
نزد خدای از من و تو بر ضلال.
ناصرخسرو.
و اجتهاد تو در کارها و رای آنچه در امکان آید علما و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه).
نپرسیدش چه می سازی چو دانست
که بی پرسیدنش معلوم گردد.
(گلستان).
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم. (گلستان).
هرکه معلومش نمی گردد که زاهد را که کشت
گو سر انگشتان شاهد بین و رنگ ناخنش.
سعدی.
و رجوع به معلوم شدن شود
لغت نامه دهخدا
معلوم گردیدن
معلوم شدن: معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است
تصویری از معلوم گردیدن
تصویر معلوم گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ تَ)
معمور گشتن. آباد شدن. آبادان گشتن: اراضی آن نواحی از میامن آن خیر جاری معمور و مسکون گردد. (ظفرنامۀ یزدی)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ کَ دَ)
معلوم گرداندن. شناسانیدن. خبر دادن. آگاه ساختن. مطلع کردن:
ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی
که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد.
ناصرخسرو.
زن را آهسته بیدار کرد و معلوم گردانید که حال چیست. (کلیله و دمنه). بیان حال و حقیقت کار او ملک را معلوم گردانم. (کلیله و دمنه). ما را معلوم گردان تا آنچه رأی شماست ما بر آن برویم. (سمک عیار). و رجوع به معلوم کردن شود، دانستن. شناختن. کشف کردن: تا به مدتی اندک اندازۀ رای و رویت او معلوم گردانید. (کلیله و دمنه). و رجوع به معلوم کردن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ شُ دَ)
رجوع به معلوم گردانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ)
موم شدن، نرم شدن:
نگردد موم هرگز هیچ آهن
نگردد دوست هرگز هیچ دشمن.
(ویس و رامین).
چو لقمان دید کاندر دست داود
همی آهن به معجز موم گردد.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسلوک گردیدن
تصویر مسلوک گردیدن
مسلوک داشتن: ... بحسن حراست و سیاست اومسلوک ومامون گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معلوم گرداندن
تصویر معلوم گرداندن
معلوم کردن: ما را معلوم گردان تا آنچه رای شماست ما بر آن برویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیوب گردیدن
تصویر معیوب گردیدن
معیوب شدن: (مشک شباب بکافور شیب محجوب شد و موی قیری به بیاض پیری معیوب گشت) (مقامات حمیدی. چا. شمیم. 49)
فرهنگ لغت هوشیار
معنون شدن} یمین الدوله محمود بن سبکتگین پادشاهی بود که جراید جهانداری به مکارم و مفاخراو معنون گشت) (لباب الالباب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمور گردیدن
تصویر معمور گردیدن
معمور شدن: (واراضی آن نواحی از میامن آن خیر جاری معمور و مسکون گردد) (ظفر نامه یزدی. چا. امیر کبیر 387: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب گردیدن
تصویر مغلوب گردیدن
مغلوب شدن: (... ممکن است گفته شود که بالاخره مغلوب گشت ) (ایران باستان. ج. 1946: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفلوج گردیدن
تصویر مفلوج گردیدن
لسیدن خرمنج گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تاشت گشتن تاشتیدن سپرده گردیدن مسلم شدن: ملکشاه... و ملک و لشکر و رعیت او را مسلم گشت برای صایب... نظام الملک
فرهنگ لغت هوشیار